اشعار رضا رفیع

  • متولد:

یک هنرمند فاقد مسکن / رضا رفیع

روزگاری...(بگو هفشده سال
پیش از اینها، که رفته ام از یاد)
 
یک هنرمند فاقد مسکن
رفت روزی وزارت ارشاد
 
چون دم در رسید، با خود گفت:
«می روم تو، هر آنچه بادا باد»
 
نوک بینیّ خود گرفت و برفت
راست پیش وزیر و پس اِستاد
 
گفت: «در روز اول خلقت
که خدا این جهان نمود آباد،
 
چون به مستضعفین زمین بخشید
اسم این جانب از قلم افتاد
 
حال البته با کمی تأخیر
من به خدمت رسیده ام دلشاد
 
تا مگر قطعه ای زمین بخشید
بروم منزلی کنم ایجاد»
 
گفت با وی وزیر با لبخند:
«بنده از دیدن شمایم شاد
 
چون هنرمند قدر می بیند
باید الحق به صدر بنشیناد
 
می نویسم زمین به اسم الآن
می دهم خدمت شما استاد»
 
آنگه از «قطعه ی هنرمندان»
قطعه ای هم به شخص ایشان داد
2783 1 5

اسم این جانب از قلم افتاد / رضا رفیع

روزگاری...(بگو هفشده سال
پیش از اینها، که رفته ام از یاد)

یک هنرمندِ فاقد مسکن
رفت روزی وزارت ارشاد

چون دم در رسید، با خود گفت:
«می روم تو، هر آنچه بادا باد»

نوک بینی خود گرفت و رفت
راست پیش وزیر و پس اِستاد

گفت: «در روز اول خلقت
که خدا این جهان نمود آباد

چون به مستضعفین زمین بخشید
اسم این جانب از قلم افتاد

حال، البته با کمی تأخیر
من به خدمت رسیده ام، دلشاد

تا مگر قطعه ای زمین بخشید
بروم منزلی کنم ایجاد»

گفت با وی وزیر، با لبخند:
«بنده از دیدن شمایم شاد

چون هنرمند قدر می بیند
باید الحق به صدر بنشیناد

می نویسم زمین به اسم الان
می دهم خدمت شما استاد!

آن گه از «قطعه ی هنرمندان»
قطعه ای هم به شخص ایشان داد

6306 2 4.73